یکی از لوازم نبوت عامه این است که هیچ مردمی بدون راهنمای غیبی نیستند و ممکن نیست خداوند ملتی را بدون راهنما رها کند، زیرا خدا مربّی و مدبّر انسان است و انسان مسافری است که عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را در پیش روی دارد. انسان بدون راهنمایی وحی نمیداند از چه عوالمی آمده است و به کدام عوالم راه پیدا میکند و جامعه بشری با همه پیشرفتهای علمی از بسیاری از خواص روحی و بدنی خویش اطلاع کامل ندارد.
در جهان پهناور هزارها اسرار ناگشوده و سر به مهر وجود دارد و انسان با بسیاری از آنها برخورد دارد و راه حلّ آنها را نمیداند. پس قانونی که سعادت او را تأمین و او را راهنمایی میکند، باید قانونی غیبی باشد، تا هم مصالح فرد و جامعه در آن ملحوظ شده باشد و هم مصالح طبیعت از بین نرفته باشد، از این رو هیچ امّتی بدون پیغمبر و راهنما نخواهد بود: (اِنْ مِنْ اُمَََّةٍ اِلاّ خَلا فیها نَذیر) فاطر/ 24 ، امکان ندارد جمعیتی در منطقهای زندگی کنند و خداوند برای آنان راهنما نفرستد: (لَمْ یَکُن الَِّذِینَ کَفَرُوا مِنْ اَهلِ الکِتابَ وَ اَلْمُشرِکِین مُنْفِکَِّینَ حَتّی تَأتِیهمْ الْبَیِّنة) بیّنه/ 1 خداوند، مردم را خواه موحد و خواه غیر موحد، از نبوت عامه منفک نمیکند. اصولا نبوّت از بشریت جدا نمیشود. یعنی ممکن نیست در عصری یا نسلی، در سرزمینی گروهی زندگی کنند و برای آْنان نبوّت نباشد، همان طور که ممکن نیست خداوند حیوان آبزی را بیافریند و آب را خلق نکند و یا انسان را خلق کند و هوا را نیافریند، همچنین ممکن نیست جامعه بشری را بیافریند و وحی و سروش غیبی را خلق نکند؛ زیرا جامعه بدون وحی حیات انسانی نخواهد داشت.
انفکاک بشریّت و نبوّت ممکن نیست، حال یا پیغمبر خود، در بین یک جامعه معیّن به سر میبرد و یا نماینده و جانشین او و یا کتاب و تعالیمش که عصاره رسالت اوست. پس با توجه به ربوبیت مطلقه و حکمت خدای سبحان بشر بدون نبوّت قابل فرض صحیح نیست. نبوّت از انسانها منفک نمیشود، تا وقتی که کتاب آسمانی، به طور روشن در اختیارشان قرار گیرد. اینها دلیل نبوّت عامه است که عقل و وحی، آن را تصدیق میکنند.
بنابراین نمیتوان گفت که همه پیامبران در یک منطقه خاص بودهاند، بلکه طبق احادیثی که در مورد تعداد آنان رسیده است (124 چهار هزار نفر)، از این تعداد چند پیامبر مشخص مربوط به آسیا و خاورمیانه است. از طرفی نمیتوان گفت که در اروپا پیامبری نیامده است؛ مگراین که دلیلی باشد و دلیل قاطعی در این مورد وجود ندارد. دلایل نقلی یاد شده نیز مخالف چنین دیدگاهی است. بنابراین هر امتی راهنما و پیامبری داشته است تا حجت خداوند بر مردم تمام باشد.
از نظر عقلی نیز منطقه جغرافیایی پیامبر مهم نیست؛ بلکه آنچه مهم است، تسلیم حقیقت شدن است، چنان که گروندگان به اسلام از نقاط مختلف دنیا بوده و هستند.
توجه به این نکته نیز مفید است که در زمان ظهور پیامبران، منطقه مسکونی عمده انسانها مناطق آسیایی بوده است.
در قرن دوم هجری به دلیل فشارهای امویان و عباسیان، سادات به ایران مهاجرت کردند و در هنگام ورود امام رضا(ع) به ایران نیز عدهای از آنها به این سرزمین آمدند که بعدها تحت تعقیب عباسیان قرار گرفتند و عده زیادی از آنها در شهرهای مختلف به شهادت رسیدند و مزارهای هر یک به کانونی برای فرهنگ تشیع تبدیل گردید و موجبات گسترش شعائر و معارف شیعه را فراهم کرد.درادامه به حضور دو نفرازسادات درایران قبل از سفر امام رضا-علیه السلام- به ایران اشاره می کنیم:
1-یحیی بن زید یکی از چهار پسر زید بن علی علیه السلام است. مادرش ریطه دختر ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه است، او در قیام و خروج پدرش زید بن علی در مقابل هشام خلیفه حکومت اموی حضور داشته و پس از کشته شدن پدرش در سال 121 در کوفه و دفن او، اصحاب و یاران زید متفرق شدند و فقط ده نفر از آنان باقی ماندند، یحیی که و وضع را اینگونه مشاهده نمود شبانه از کوفه به نینوا و از آنجا به مدائن رفت و چون حاکم عراق در تعقیب او بودند از مدائن به ری و از ری به سرخس رفت.
پس از مدتی از سرخس به جانب بلخ شتافت و در آنجا بماند تا هشام از دنیا رفت و ولید خلیفه شد . یوسف بن عمر ثقفی حاکم عراق برای نصر بن سیار استاندار خراسان نوشت تا یحیی را دستگیر نماید. نصر نیز یحیی و یارانش را دستگیر نموده و در غل و زنجیر محبوس ساخته و گزارش آنرا برای یوسف بن عمر نوشت. یوسف نیز شرح حال را برای ولید خلیفه اموی نگاشت، ولی ولید دستور آزادی یحیی و یارانش را داد و پس از آزادی یحیی به سرخس و سپس به بیهقی رفت و با هفتاد نفر به جنگ عمر بن زراره حاکم ابرشهر و ده هزار لشگر او شتافت و در پایان عمرو بن زراره را کشت و بر لشگر او پیروز شد و از آنجا به هرات و از هرات عازم جوزجان ( محلی مابین مرو و بلخ ) شد.
نصر بن سیار حاکم خراسان لشگری را به دفع او روانه جوزجان کرد که جنگ درگرفت. یحیی سه روز و سه شب با ایشان جنگ کرد تا همه یارانش کشته شدند و در پایان کار تیری بر پیشانی او رسید و شهید شد. سپاهیان نصر سر یحیی را جدا نموده و برای ولید فرستادند و بدن او را برهنه بر دروازه جوزجان آویختند و پیوسته بدن او بر دار بود تا حکومت اموی متزلزل و بنی عباس قدرت یافتند.
ابومسلم خراسانی قاتل یحیی و همه کسانی که در قتل او شرکت داشتند به قتل رساند و بدن یحیی را از دار پائین آورده، غسل داد، کفن نموده، برآن نماز خواند و در همانجا او را دفن نمود و تا یک هفته عزای یحیی را به پا نمودند و در آن سال هر کودکی که در خراسان متولد شد نامش را یحیی گذاردند و شهادت یحیی در سال 125 هجری واقع شد.
2- «یحیى بن عبد الله بن الحسن بن الحسن علیه السلام» (او،از امام صادق روایت نقل مىکرد. و از جمله اشخاصى بود که امام به او وصیت کرد تا مشخصا معلوم نشود که موسى بن جعفر، جانشین اصلى امام است. درمورد وصایت به او، ر . ک: ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15 ص .290) از جمله کسانى بود که در قیام حسین بن على (شهید فخ)، شرکت کرد او پس از شکست این قیام به سوى مشرق گریخت. و همراه با عدهاى از کوفیان به مناطق شمالى ایران(دیلم) رفت. هارون الرشید که به شدت از این حرکتها، هراس داشت به«فضل بن یحیى برمکى» دستور داد تا به هر صورتى شده او را دستگیر کند (همان مدرک، ص .312).
علاوه براین دو مورد سادات دیگری هم قبل سفر امام هشتم؛ به دلایل مختلف به ایران مهاجرت کرده اند،که بررسی دقیق وکامل آن نیازمند فرصتی مناسبتر می باشد.
مهمترین عوامل توفیق و حفظ زناشویی عبارتند از:
1. حوصله و بردباری: کسانی که در قبال مسائل خانوادگی و اختلافات بین خود و همسرشون حوصله به خرج نمیدن وپس از کوچکترین موضوع مورد اختلاف، عکسالعمل نشان میدن، زندگی زناشویی رو به طرف ناسازگاری و ناشادی پیش میبرند.
2. صداقت پایه و اساس زندگی خانوادگی است. اگر زن و شوهر مطالبی رو از هم پنهان کنند یا به دروغ متوسل بشن، اعتماد و اطمینان اونها از هم سلب و زندگی زناشویی با مشکل مواجه میشه. ..
3. اگر بین زن و شوهر ریا و تظاهر حکمفرما بشه، زندگی صفا و صمیمیت خودش رو از دست میده. ریاکاری و تظاهر به مهربانی و صداقت بدون این که واقعیت داشته باشه، بنیاد زناشویی رو سست خواهد کرد.
4. زن و شوهر باید همدیگر رو دوست داشته و نسبت به هم مهربان باشند در غم و رنج هم شریک ، و در همه حال یاریگر هم باشند.
5. در زندگی زناشویی اگر گذشت نباشه زندگی به سختی می گذره. زن و شوهر باید در مقابل هم گذشت داشته باشند و وضعی پیش نیارن که با لجاجت، زندگی رو بر خود تلخ کنند. زن و شوهری که در موارد اختلاف، از خود گذشت نشون میدن و خطاهای هم رو تحمل میکنند، در مسیر زندگی شاد و شیرین زناشویی پیش میرن. اگر روابط بین زن و شهور صمیمانه باشه، هیچکدام از طرفین انتظار نداره در ازای از خود گذشتگی، چیزی دریافت بکنه که این مساله نشانه عشق و صمیمیت زیاد بین اونهاست. فقط زوجهای ناموفق در فکر جبران خوبی های خود هستند.
6. یکی از پایه های مهم زندگی شاد اعتماد و اطمینان زن و شوهر نسبت به هم هست. زندگی زناشویی که در اون اعتماد حاکم نباشه، نتیجه اون اضطراب و نگرانی و بدبینی و نابسامانیه. اگر پایه اعتماد و اطمینان در خانوادهای سست باشه زندگی از نظر روانی وضع نامناسبی پیدا خواهد کرد. برای همین رفتار و حرکاتی که ممکنه از طرفین سلب اعتماد بکنه باید کنترل بشه و ترتیبی فراهم بشه که زوجین از همه جهات نسبت به هم تفاهم کامل داشته باشند.
7. یکی از عواملی که همیشه بین زن و شوهر منجر به بحث و گفتگوی اعتراضآمیز میشه، عدم رعایت نظم و انضباط در امور داخلی منزل هست . زن یا شوهری که جوراب و لباسش وسط خانه افتاده باشه یا نظافت و بهداشت خونه رو رعایت نکنه، مورد اعتراض قرار خواهد گرفت.
8. بیشتر امور خانه نیاز به همکاری دارند. از قبیل شستن ظروف، خرید لوازم مورد نیاز، جارو کردن و گرفتاریهای مالی، بررسی امور مربوط به بچه ها و… . زن و شوهر باید در هر دو زمینه با هم همکاری بکنند تا مشکلات خانواده حل بشه. اون چیزی که به بیسر و سامانی خانه و خانواده منتهی میشه خودرایی و عدم احساس مسئولیت یکی از طرفینه.
9. وضعیت خانواده ممکنه در شرایط مختلف از نظر روانی و رفاه دگرگونیهایی داشته باشه. مثلاً نان آور خانواده شغل خودش رو از دست بده و درآمد خانواده کم بشه یا شغل او تنزل پیدا بکنه و یا با رویدادهای پیشبینی نشده دیگری مواجه بشن. در این مواقع اگر زوجین قدرت سازگاری داشته باشند و بتونند خود رو با شرایط تطبیق بدن، بقای خانواده تضمین میشه در غیر این صورت احتمال از هم پاشیدگی خانواده بعید نخواهد بود.
10. زن و مردی که عقد ازدواج با هم بستهاند باید به تعهدات خود در طول عمر زناشویی پایبند باشند و همواره در نظر داشته باشند که عدول از تعهدات زناشویی از عواملی هست که ریشههای این پیوند مقدس رو سست میکنه.
11. خسّت هر یک از طرفین از عواملیه که ادامه زندگی رو برای اونها مشکل میکنه زن و مرد باید بین اسراف و خسّت ، نقطه میانهروی و اعتدال رو انتخاب بکنند و در این زمینه با هم همآهنگ بشن. دادن کادو و چشم روشنی به مناسبتهای مختلف، محبت و گرمی خانوادگی رو افزایش میده و باعث استحکام پایههای زندگی زناشویی میشه.
12. زن و شوهر آنچه لازمه همسری است باید تا آخر عمر، مورد نظر قرار بدهند و حقوق همسر خود رو رعایت کنند. همسران متعهد به رعایت حقوق هم تا پایان عمر به هم وفادارند و به هیچ وجه از وظایف و مسئولیتهایی که در این زمینه پذیرفتهاند شانه خالی نمیکنند.
13. عدم احساس مسئولیت زن و مرد در امور خانه و زندگی یکی از عواملی هست که میتونه زندگی زناشویی رو با بحران مواجه بکنه. برای همین هر یک از زوجین باید در حدود وظایفی که در روابط با خانواده به عهده دارند، احساس مسئولیت بکنند
14. یکی از عوامل حفظ و گرمی زندگی، مودّت و حسن تفاهم بین زن و مرد هست. زن و مرد برای این که از لذایذ زندگی برخوردار باشند، باید نسبت به هم در حد اعلای دوستی رفتار کنند و رفتار و روابط خود رو براساس حسن تفاهم استوار بکنند.
15. گاهی عواملی باعث اختلافهایی بین زن و شوهر میشه.با انعطافپذیری زن و مرد میتوانند تنشهای موجودشونو رو کاهش بدن، و از دامن زدن به اختلافها جلوگیری بکنند، چون گذشت حالتی از انعطافپذیری است و این امر نقش مؤثری در استحکام بنای زناشویی خواهد داشت.
تزکیه و اعتلای روح می گردد.
ب) یاد خدا:
پیش از آغاز سخن، و قبل از انجام هر عملی، به یاد خدا بودن، و اندیشیدن که آیا سخنی که می خواهم بگویم، یا مطلبی که می خواهم بنویسم یا کاری که می خواهم انجام دهم، رضایت و فرمان خدا در آن است یا هوای نفس و روح انتقام جویی در آن دخیل است. امیر المؤمنین(ع) می فرماید: “ذکرُ الله دواء اعلال النفوس؛ ذکر خدا داروی بیماری دل ها است”.(8)
ج) خود آگاهی، خویشتن شناسی و توجه به عیوب خویش:
از نظر علمای اخلاق، غیبت نوعی بیماری روحی است، کسی که غیبت می کند یا دوست دارد غیبت بشنود، مریض است. ابتدا باید این بیماری را شناخت و مصادیق مختلف آن و راه های نفوذ و آثار و عوارضی که این بیماری بر روح می گذارد، نیز آثاری که بر سرنوشت مادی و معنوی، دنیوی و اخروی دارد، شناخته شود، سپس ریشه ها و عواملی که باعث بروز غیبت یا تقویت این شجره خبیثه می شود، مورد بررسی قرار گیرد. به بیان دیگر: برای درمان هر بیماری و رفع هر آسبی و آفتی، لازم است به سه عنصر اساسی توجه نمود:
1ـ شناخت درد و آفت، آگاهی از آثار و عوارض و علایم آن،
2ـ شناخت علل و عوامل پیدایش و بروز آن،
3ـ شناخت راه های آسیب زدایی و درمان درد.
اشاره ای به آثار و عوارض غیبت:
شناخت هر یک از عناصر سه گانه، به گونه ای در معالجه بیماری غیبت تأثیر نافذ و نافعی دارد. شناخت آفات و آسیب هایی که غیبت بر روان انسان وارد می کند و آگاهی از آثار منفی آن بر سرنوشتش در دنیا و آخرت و کیفر و عذاب های آن، باعث پیدایش تذکر و تنبّه، و خوف و خشیت می گردد.
غیبت از گناهان کبیره ای است که خداوند برای آن مجازات آتش جهنم را مقرر داشته است. چگونه ممکن است انسان به خدا و قیامت اعتقاد داشته باشد و با خواندن و تدبّر در آیات و روایات غیبت تنبه نگردد؛ نیز از عذابی که با “ویلٌ لکل همزة لمزة” بیان شده، به خود نیاید؟ غیبتی که همانند خوردن گوشت مرده غیبت شونده است. آیا کسی این کار را می کند؟
غیبتی که پیامبر اکرم(ص) گناهش را شدید تر از زنا دانسته،(1) و در حدیث دیگری میفرماید: “هر یک درهم ربا، گناهش نزد خدا، از سی و شش زنا بزرگتر است و گناه غیبت افزون از گناه زنا است”.(2)
غیبت، انسان را از ولایت حق تعالی خارج می کند و داخل ولایت شیطان می کند و آن چنان خوار و ذلیل می شود که شیطان نیز او را از ولایت خود بیرون می کند و از او تبرّی میجوید و اظهار تنفر می کند.(3) غیبت در آغاز باعث کاهش ارزش و فضیلت عبادت می گردد و به تدریج مانع قبولی اعمال می گردد.(4) غیبت کننده اگر بدون توبه بمیرد، از بهشت محروم است و اولین کسی است که داخل جهنم می گردد، و اگر توبه کند و توبه اش قبول شود، آخرین کسی است که وارد بهشت می شود(5)
ساده ترین راه مبارزه با بیماری غیبت:
بهترین راه برای از بین بردن معلول، مبارزه با علت است. علل و عوامل غیبت فراوان است. در ذیل به برخی از آن ها اشاره می شود:
1ـ سوء ظن و بدگمانی: از قرآن استفاده می شود که یکی از عوامل گرایش به غیبت، سوء ظن دیگران است. بدگمانی یا سوء ظن علاوه بر این که انسان را آلوده می کند، جامعه را نیز به فساد و تباهی می کشاند.
2ـ تجسس در امور مردم: اگر می خواهید غیبت نکنید، باید سوء ظن و بدگمانی نسبت به مردم نداشته باشید. اگر می خواهید گرفتار بدگمانی نشوید، باید در امور مردم تجسس نکنید، زیرا سوء ظن و تجسس در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. گاهی تجسس باعث سوء ظن است و گاهی سوء ظن منشأ تجسس می شود. از این رو قرآن برای از بین بردن غیبت به عنوان معلول، دستور داده با علت (یعنی سوء ظن و تجسس) مبارزه شود: “ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمان ها گناه است و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید… بعضی از شما از بعضی دیگر غیبت نکنید”.(6) در واقع غیبت را معلول دو عامل پیشین دانسته است.
3ـ هم رنگی با دوستان: یکی از انگیزه های غیبت، موافقت با دوستان و هم نشینان است. عده ای برای گرم نگه داشتن مجلس و جلب رضایت و افکار اهل مجلس، به هرزه گویی و بدگویی و تمسخر دیگران در غیاب آنان می پردازند که چند گناه را با هم جمع می کنند و شعارشان این است:خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو؛ یعنی هم چون حیوانات، تقلید و جلب رضایت دیگران، محور قرار گیرد اگر چه موجب غضب حق تعالی باشد!
4ـ خودستایی و مباهات و فخر فروشی: برخی برای آن که اظهار وجود کنند و فضل و کمال خود را به رخ بکشند، دیگران را کوچک می شمارند و از آنان بدگویی می کنند.
5ـ تنزیه نفس و تبرئه خویش: گاهی انسان برای تبرئه خود از نسبت هایی که به او داده شده است، پای دیگران را به میان می کشد و گناه و جرم را مستقلاً به دیگری نسبت می دهد یا او را شریک جرم خود معرفی می کند.
6ـ حسد: برای درمان آن انسان باید درباره عظمت این گناه بیندیشد، چه این که مرتکب آن، مرتکب دو گناه شده و مستحق دو عذاب است: یکی گناه غیبت و دیگری گناه حسد. و…
پیشگیری و درمان ریشه ای:
الف) تقویت معرفت و شناخت به خدا و ایمان و اعتقادات است.
مهم ترین عاملی که در مبارزه با عوامل فساد و بیماری های معنوی و نفسانی مؤثر و کارساز است، عنصر ایمان است؛ تقویت ایمان به خدا و روز حساب، باعث خوف و خشیت، از عذاب شدید الهی، و اجتناب از همه گناهان و معاصی، پیدایش روح تواضع و تسلیم و تهذیب نفس و
پیامبر اکرم(ص) فرمود: “طوبی لمن شلغه عیبه عن عیوب النّاس؛(9) خوشا به حال کسی که عیب خودش او را از عیوب مردم باز دارد”.
اگر کسی از عیوب خود آگاه شود، هرگز در صدد عیب جویی دیگران بر نمی آید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: “بدترین مردم کسی است که عیب های مردم را دنبال کند و عیب خود را نبیند”.(10) خداوند ما را از شرور نفس خویش حفظ کند.
پینوشتها:
1. مولی محسن کاشانی، المحجه البیضاء، ج 5، ص 251. 2. همان، ص 253. 3. وسائل الشیعه، ج 8، ص 608.
4. مهدوی کنی، اخلاق عملی، ص 150.
5. المحجه البیضاء، ج 5، ص 252، جهت اطلاع بیشتر به کتاب “اخلاق عملی” آیت الله مهدوی کنی مراجعه شود.
6. مهدوی کنی، اخلاق عملی، ص 163. 7. سوره نجم(53) ، آیه 32. 8. مهدوی کنی، اخلاق عملی، ص 182.
9. همان. 10. همان.
به نام خدا و با سلام و احترام؛
قطعا خداوند دعای گناهکاران را در صورتی که واقعا توبه کرده باشند استجابت خواهد نمود و امـام عـلـى (ع ) فرمود: گـناهى که پس ازارتکاب آن فرصت گزاردن دو رکعت نماز و طلب عافیت و آمرزش از خدا را بیابم , مراغمگین نسازد.
و اما شرایط استجابت رعا:
خداوند تبارک و تعالی هر دعایی را مقرون اجابت قرار داده است.1ولی برای استجابت شرایطی است که به بیان برخی از آنها پرداخته میشود:
الف) تطابق زبان حال و قال
حقیقت دعا آن است که دل طلب و انسان با زبان بیان نماید نه اینکه فقط لقلقه زبان باشد چنانکه انسان و همه موجودات با زبان تکوین او را میخوانند و او پاسخ میدهد.
“یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ؛ 2 هر چه در آسمانها و زمین است از او درخواست میکند. هر زمان او در کاری است.”
این سئوال با زبان ظاهری نیست بلکه به زبان فقر و استحقاق است در نتیجه سئوال فطری همواره با اجابت همراه است.
ملا هادی سبزواری میگوید: دعای به زبان استعداد هرگز غیر مستجاب نیست، مگر آنکه دعا فقط لقلقه زبان باشد مانند اینکه کسی در مقام ذکر بگوید: “اللهم ارزقنی توفیق الطاعه و بعد المعصیه” ولی همة جوارح و ارکان وجودش و ملکات رذیلهای که در نفس او لانه کرده و حیوان شهوت و خوک حرص و سگ غضب که باطن او را مرتع و چراگاه خود قرار دادهاند، ندا میدهند: “اللهم اخذلنا بالمعصیه” 3
خداوند نیز میفرماید: “وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ…؛4و از هر چیزی که از او خواستید به شما داد…”
یعنی به زبان استعداد آنچه را از او طلب کنند عطا خواهند شد نه آنچه به زبان آورده شود پس اگر آنچه به زبان آورده میشود با زبان استعداد هماهنگ باشد، حتماً مستجاب خواهد بود.
ب) موافقت با حکمت و مصلحت
استجابت حتمی و ضروری است، ولی هرگز به شکل گزافه و خیالی نیست و همواره براساس حکمت و مصلحت خواهد بود. اما حکمت در مورد بشر همان صفت فاعل است از آن جهت که کارش مطابق با نظام علمی و منطبق با نظام خارجی است و بایستی مشتمل بر مصلحت باشد اما در حکمت الهی که فعل او همان نفس خارج است نفس حکمت هم هست و فعلش نیز مشتمل بر مصلحت است اما نه به معنای تبعیت کردن از مصلحت بلکه مصلحت لازمه فعل اوست و از آن جدا شدنی نیست خداوند میفرماید: “لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ5 کار او مورد سئوال و مؤاخذه واقع نمیشود حال آنکه ایشان مورد سئوال قرار میگیرند”
پس فعل او عین حکمت و همان مصلحت است و همه مصالح و خیرات و جهات خیر مثل بقیه موجودات مخلوق اوست
بنابر این خداوند مقهور مصلحتی از مصالح نیست و محکوم به حکمی نمیباشد پس اگر میفرماید: “ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ؛6مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را” یعنی اگر حکمت اقتضا کند دعای شما را مستجاب میکنم. صاحب مجمع البیان دربارة آیه شریفه “ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ” میگوید: یعنی اگر حکمت اقتضا کرد شما را اجابت میکنم پس هر دعا کننده بایستی دعای خود را با زبان یا در دل مشروط به مصلحت کند”7
در سوره انعام نیز فرمود: “بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاءَ؛8 بلکه در آن هنگام تنها خدا را میخواند تا اگر مشیت او قرار گرفت شما را از سختی برهاند.”
این “ان شاءالله” یعنی این طور نیست که هر خواستهای مستجاب باشد، بلکه آنچه اقتضای حکمت و مصلحت باشد، مستجاب میشود.
البته ممکن است دعایی بر اساس حکمت و مصلحت باشد ولی به دلیل عدم همراهی قلب و قال مستجاب نشود. ممکن است کسی بپرسد امر مقتضی حکمت ناگزیر انجام میشود. پس چه نیازی به دعا کردن است؟ میتوان پاسخ داد که دعا خود عبادت است چون اظهار خضوع است و هیچ بعدی ندارد که بواسطه دعا کردن آن مطلب همراه مصلحت شود و بدون دعا مصلحتی نداشته باشد.
ج) همراهی عمل با دعا
بعضی تصور میکنند که انسان میتواند به عمل پشت کند و با دعا عوامل و اسباب طبیعی را نادیده بگیرد! بعضی دیگر نیز گمان میبرند که توجه به دعا و توکل به خداوند با توسل به اسباب منافات دارد! اما این تخیل و تصور خلاف حکمت دعایی است که قرآن و سنت بیان میکند.
پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ با اینکه به بهترین نحو اهل توکل، دعا و توسل بودهاند اما هرگز عمل و توجه به اسباب عادی را فراموش نکردهاند.
قرآن میفرماید:”یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا؛ 9 ای کسانی که ایمان آوردهاید، اسلحه خود را بردارید و به شکل فردی و جمعی برای جهاد کوچ کنید” با آن که میدانیم دعای رزمندگان در میدان جنگ مستجاب است. اما امر به تجهیز میکند.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: “دعا کننده بدون عمل مانند تیراندازی است که کمان او زه نداشته باشد”10 و بدیهی است تیری پرتاب نخواهد شد.
پس دعا باید همراه با عمل باشد تا به هدف اجابت برسد.
امام صادق(ع) میفرماید: “چهار شخص هستند که دعایشان مستجاب نمیشود: مردی که در خانه نشسته و دعا میکند که خدایا به من روزی بده، به او گفته میشود: مگر تو را امر به طلب روزی نکردهام؟ و مردی که زن خود را نفرین میکند، به او گفته میشود: آیا اختیار طلاق را به تو ندادهام؟ و مردی که مال خود را ضایع کرده و میگوید: خدایا به من روزی بده، به او گفته میشود: مگر تو را به میانه روی امر نکردم؟ مگر به اصلاح امورت ترا امر ننمودم؟ اما مردی که مال خود را بدون گرفتن شاهد قرض میدهد به او گفته میشود: آیا به تو دستور ندادم که در موقع قرض دادن شاهد بگیری؟”11
این روایت اشاره دارد به اینکه اگر کسی دعای خود را همراه با عمل مناسب با دعا نکند دعایش مستجاب نمیشود.
خداوند نیز از قول مؤمنان میفرماید: “رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ؛12 خدایا به آنچه نازل کردی ایمان آوردیم و فرستاده تو را تبعیت نمودیم پس نام ما را در صحیفه اهل یقین ثبت فرما”
این آیه دلالت میکند که ایمان و تبعیت رسول خدا (ص) از اعمالی است که بایستی مقدمه شود برای دعا و طلب معیت با شاهدان.
1.بقره/186. 2.الرحمن/29. 3.السبزواری، هادی، شرح الاسماء الحسنی، ص 112. 4.ابراهیم/ 34. 5.انبیاء/23. 6.غافر/60.
7.الطبری، الفضل بن حسن، مجمع البیان، ج 8 ص 529. 8.انعام/41. 9.نساء/71. 10.بحار الانوار، ج 93 ص 83. 11.الحر العاملی، محمدبن الحسن، وسایل الشیعه، ج 4 ص 1159. 12.آل عمران/53